عشقه شیرینم
هانا جونم خوشگلم انقد خوشگل راه میری که دوستدارم ساعتها نگات کنم مامانی راه رفتنو خونه مامان جون یاد گرفتی چون ما کرونا داشتیمو تو ۱۱ روز پیش من نبودی ۱۱شب پیشم نخوابیدی من و بابا انقد دلتنگت میشدیم هروز همه فیلمایی که ازت داشتیمو نگاه میکردیم یه شب رفتیم پشت بوم حیاط خونه مامان جون از پشت بوم معلومه بابا صدات زد صداشو شنیدی هی داد میزدی بابا بابا انقد اون لحظه شیرین بود جفتمون گریه کردیم خدا هیچ مادر پدری رو از بچش دور نکنه🙁ولی تو دختر خوش اخلاق من این ۱۱روز اونجا بودی بدون اینکه ذره ای اذیتشون کنی من ۱۱روز شیرمو دوشیدم که سینم خشک نشه و خشک نشد ولی وقتی اومدی ۳ روز شیرمو نخوردی سینمو میدیدیو بوس میکردی بوس کردن با صدا هم از مامان جون یاد...
نویسنده :
لیلی کیا
21:18